این کارتن بر اساس یک داستان واقعی است.
روزی روزگاری، دو دوست قرار شد که درغرب تگزاس آمریکا به پیاده روی بروند. یکی از دوستها ، به نام تام، افت شنوایی داشت و معمولا از سمعک استفاده می کرد.در روز پیاده روی تام با خودش فکر کرد از آنجایی که می خواهد در طبیعت قدم بزند و از شلوغی و هیاهوی شهر به دور است می تواند به راحتی صدای دوست خود را بشنود و دیگر نیازی نیست که از سمعک استفاده کند.
تام و دوست خود، جی، در حالیکه با هم صحبت میکردند به پباده روی رفتند و تام احساس میکرد که بدون سمعک می تواند به راحتی با دوست خود ارتباط برقرار کند تا وقتیکه دوستش بطور ناگهانی کوله پشتی اش را گرفت و او را متوقف کرد.
" تام؟ سمعک هات کجا هستند" جی پرسید.
"در خانه. من در اینجا به آنها نیازی ندارم " تام پاسخ داد.
جی با اشاره به مار زنگی که در جلوی پای تام قرار داشت و با دم خود صدایی ازخود مرتعش می کرد، اشاره کرد و گفت : "تام به مقابلت نگاه کن "
تام در حالیکه یه قدم به عقب می رفت با خود گفت : "این آخرین باری است که خانه را بدون سمعک ترک می کنم ."
نکته اخلاقی داستان :
سمعک می تواند به شما اجازه دهد که از طبیعت و معاشرت با دوستانتان لذت ببرید در حالیکه شما را از خطرات احتمالی ایمن نگه میدارد.
منبع : سمعک استارکی آمریکا
ترجمه : گروه علمی و آموزشی صبا